English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4837 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
anti- U برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
read U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
theory of epigensis U فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
termed <adj.> <past-p.> U اظهار شده
mentioned <adj.> <past-p.> U اظهار شده
affirm اظهار کردن
affirmative اظهار مثبت
stated <adj.> <past-p.> U اظهار شده
named <adj.> <past-p.> U اظهار شده
above-mentioned <adj.> U اظهار شده در بالا
afore-mentioned <adj.> U اظهار شده در بالا
aforementioned <adj.> U اظهار شده در بالا
To express an opinion. To comment. U اظهار نظر کردن
express willingness U اظهار تمایل کردن
abovementioned <adj.> U اظهار شده در بالا
above-quoted <adj.> U اظهار شده در بالا
I have no comments make . No comments . U از اظهار نظر معذوریم
customs declaration U اظهار نامه گمرکی
To plead ignorance. U اظهار بی اطلاعی کردن
compassionate [archaic] U اظهار تاسف کردن
regret U اظهار تاسف کردن
be sorry [apologizing] U اظهار تاسف کردن
commiserate U اظهار تاسف کردن
To air ones knowlodge. U اظهار فضل ودانش کردن
acknowledge وصول نامه ای را اظهار داشتن
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U اظهار نظر دادن در باره چیزی
to weigh in [on something] U اظهار نظر کردن [در مورد چیزی]
I wI'll not comment on this issue. U درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
He is looking for trouble. U دنبال شر می گردد
unsettling U آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
trespass U خلاف
perverse U خلاف بد
misdeed U خلاف
offenses U خلاف
contrary to U بر خلاف
offence U خلاف
petty offence U خلاف
trespassing U خلاف
trespasses U خلاف
trespassed U خلاف
misdeeds U خلاف
offense,etc U خلاف
delict U خلاف
misconduct U خلاف
misdoing U خلاف
minor offence U خلاف
misdemeanor U خلاف
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
Spint not against heaven,it will fall back in thy . <proverb> U بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
The earth moves round the sun . U زمین بدور خورشید می گردد
reductase U دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
covenant U که بین طرفین مبادله می گردد
covenants U که بین طرفین مبادله می گردد
abnonmally U بر خلاف قاعده
contra flow U خلاف جهت
malversation U اختلاس خلاف
misconduct U خلاف کاری
irregular U خلاف قاعده
anticlimactic U خلاف انتظاری
guilty of a minor offence U خلاف کار
fouled U خلاف طوفانی
commit a minor offence U خلاف کردن
unconscionable U خلاف وجدان
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
inadvisability U خلاف مصلحت
immorally U بر خلاف اخلاق
untrue U خلاف واقع
impolicy U خلاف مصلحت
illogic U خلاف منطق
foul U خلاف طوفانی
fouler U خلاف طوفانی
foulest U خلاف طوفانی
fouls U خلاف طوفانی
contrary U مقابل خلاف
unconventional U خلاف عرف
untruthful U خلاف حقیقت
trumped up U خلاف واقع
reversed U خلاف جهت
contradictions U خلاف گویی
contradiction U خلاف گویی
anomalies U خلاف قاعده
reverses U خلاف جهت
court of petty offences U محکمه خلاف
anomaly U خلاف قاعده
unlawful U خلاف شرع
offender U خلاف کار
immoral U خلاف اخلاق
offenders U خلاف کار
missatement U خلاف گویی
police court U دادگاه خلاف
anomalous U خلاف قاعده
opposit U در خلاف جهت
trumped-up U خلاف واقع
reverse U خلاف جهت
misprision U خلاف کاری
court of minor offence U محکمه خلاف
police court U محکمه خلاف
reversing U خلاف جهت
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Everything goes back to its origin . <proverb> U باز گردد به اصل خود هر چیز .
heterotaxis U ترتیب خلاف قاعده
heterotaxy U ترتیب خلاف قاعده
illegality U کار خلاف قانون
inequitable U خلاف موازین انصاف
offend U مرتکب خلاف شدن
unreason U عمل خلاف عقل
irregular act U عمل خلاف رویه
offends U مرتکب خلاف شدن
malfeasance U کار خلاف قانون
to offend against any one U به کسی خلاف کردن
hackers U شخص خلاف کار
offended U مرتکب خلاف شدن
counterclockwise U در خلاف عقربههای ساعت
unscientific U خلاف موازین علمی
to rise up against someone [something] U شورش کردن بر خلاف
inequities U خلاف موازین انصاف
inequity U خلاف موازین انصاف
counterclockwise U در خلاف جهت ساعت
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
hacker U شخص خلاف کار
upwind U خلاف جهت باد
untruth U خلاف حقیقت کذب
untruths U خلاف حقیقت کذب
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
registers U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
delaying U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delay U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
riffle U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
bargain hunter U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
riffling U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
registering U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
register U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
riffles U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
proteranthous U دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
save all U چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
delays U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] U این بر خلاف قرارداد ما است.
To swim against the current. U بر خلاف جریان آب شنا کردن
malfeasance U شرارت کار خلاف قانون
counterclockwise rotation U حرکت در خلاف عقربههای ساعت
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
polder U زمین پست ساحلی که بوسیله سد بندی مزروع گردد
out and in U گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
forcing U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
When one door shuts another opens. <proverb> U وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
force U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
circulating U ثبات حرکتی که خروجی آن از طریق یک حلقه بسته به ورودی آن بر می گردد
eds U وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
in irons U نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
progressive rebate U تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
curved weft U [انتهای نخ پودی که به زیر تارهای انتهایی خم شده و محکم می گردد.]
annulus U دایرهای که بوسیلهء گردش یک دایره وراء محیط خودتشکیل گردد
asset U جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
corpus delicti U عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
to strive against the stream <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to swim against the tide <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to buck the trend <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
alumetize U الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
hitched U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
observation pipe U لوله ایکه جهت تعیین سطح اب زیرزمینی درزمین حفر گردد
debt limit U حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
eerom U دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
documenting U فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
documented U فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
document U فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
typematic U هر کاراکتر صفحه کلید که تاوقتی بر ان فشار وارد میشود تکرار می گردد
hitch U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitches U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitching U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
postal match U مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
eyestrings U ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
hard hyphen U خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
bomb U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombed U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombs U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombed out U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
find U برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
finds U برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
shields U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shield U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
horizontal U مدت زمانی که اشعه تصویر در صفحه نمایش به اول خط بعد برمی گردد از آخر خط قبل
Recent search history Forum search
2purchase off the registry
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
1however, since this matrix is also symmetrical across its leading diagonal, little more than 50 percent of it need be stored
2چشمتون روشن چي ميشه
1Country pumkin
1range check
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com